۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

مهر یکهزاروسیصدونود

آخر ساعت کاری‌مه. یه پنجره بزرگ سمت چپ من نشسته. باد پاییزی ملسی وزیدنش گرفته و همه‌ی برگه‌های پاسخنامه رو پخش می‌کنه دور و بر پرینتر. حواسم نبود. مثل همیشه. - حواسم کجاست؟- نگاه موبایلم می‌کنم. یه اسمس اومده. نوشتی امروز ناهار بریم بیرون. نه تو ناهارخوری و نه من. -ناهار خوران گرگان اومد توی سرم- پیشنهاد سمبوسه دادم با سس گوجه فراوان. قبلش هرچی گفتم مامان ناهار درست کرده گفتی «نچ» :-/
خب من ناهار مامان‌پز همیشه دلم خواسته. خب مامان ناهار درست کرده - بازم بذاریم بریم بیرون- رویا اینه که آدم بزنه زیر عادت‌های روزانه. منم خوش‌مه.
امروز تولد داریم. یه کیک گُنده سفارش دادم. روش اسمت رو با عزیزم خطاب کردم. شیرینی فروش گفت چند سالشه. انتظار داشت شمع سال تولد هم بگیرم. یاه یاه یاه یاه
گفتم فقط بنویس عزیزم تولدت مبارک
:D
امروز داشتم تاریخ خرید کارتریج جدید رو روی بسته‌اش ثبت می‌کردم. نوشتم مهر1390. مممممم این مهر 90 خیلی مهربونه - و هی فکر کردم- مهر رو نگا! وقتی داری با خودکار می‌نویسی‌ش میم‌ش می‌شه گلبرگ‌های گل و «هـ»ای مهر می‌شه برگ‌های سبز گل . تا «ر» تموم بشه همینطور می‌ره و می‌ره تا می‌شه ساقه. خیلی هم خوشگل.
مهر با سومش می‌شه تولد من. با هشتم‌ش می‌شه تاریخ ازدواج و با بیست و پنجم‌ش می‌شه تولد تو.
چقــــــــــد مبارکه. خیلی مبارکه. هم بر من و هم بر تو.

بعدنوشت: ناهار مامان‌پز خوردیم. زرشک پلوبا مرغ که زرشک‌ش فنا شد توسط اینجانب. بعدنش که شب شد و بعد شام ، کیک تولد رو بُریدیم. تقسیم اتفاقی کردیم به تعداد. کاملا اتفاقی «عزیزم‌»ش افتاد واسه من و تو. خوش‌‌م شد. هی با چنگال ازش کم می‌کردیم و دل‌‌مون نمی‌اومد خورده بشه. ولی بالاخره کارش رو ساختیم :D