اسمس من: وگر تو زخم زني به كه ديگري مرهم/ وگر تو زهر دهي به كه ديگري ترياك :))
اسمس جودي: اين يعني ديگه آشتي؟
اسمس من: من كه قهر نبودم. فقط دلم تنهايي ميخواس و يه عالم سكوت.
اسمس جودي: به قيمت دل شكشتگي من.
اسمس من: جالبهها! تو توي اسمس هم تپق ميزني:)) منم ميرم دنبال دواي شكستگي روحم خب.
امروز روز پرستاره. جودي هم امسال به سوپروايزري نائل اومده. كلاسش رفته بالا و منم محض شوخي همهش ميگم چه فايده اين سوپر بودن وقتي هيچ اغذيهاي نداره.
دو روز با هم حرف نميزديم. حالا دل جفتمون تركيده بود از غصه كه چرا كوتاه نميايم. اي گندت بزنن. موضوع اينه كه جودي پرستاره خيلي خوبيه. نه كه خواهره منهها! نه. از اين نظر كه توي كارش موفقه هم، باز نه.. از اين نظر كه همهش مواظبه منه. چي كم و كسر دارم و چي ميخوام و از اين مدلها كه قبل از اينكه دهن وا كني ميفهمه چته. ولي پرستاريش گاهي دردناكه. يعني با آمپول ميخواد زودي همه چي رو حل كنه. بعد اين از اون مدلهاي به هيشكي ربطي نداره من چمه بود كه من ساكت شدم و اون هر چي ميگفت چيزي نميگفتم. بعد داغ ميكنه خب.
دلم براش تنگ شده بود. دلم براي غر زدنهاش.. ماجراهاي پرستار خوشگله و اينا.. براي يك ميليون و هفتصد و هشتاد و فيلان بار گفتنه: حالمو به هم زدي! صد دفعه نگفتم از اين مريضهاتون برام تعريف نكن!
حالا موردهاي روانشناسيشون باشه يه چي. اينكه فلاني رو سگ گاز گرفته و فلاني از فلانجا افتاده پايين فكش در رفته و اون يكي رو موتور زده و نفله شده و آيسييو خالي پيدا نشده براش.. برام دنيا رو مريضخونه ديدنه.
+ خوب شد. پشت اسمسبازي، دو قطره اشك براي اون روز ريختم و نديد. غمم مثل رقيب ميمونه براش. ميفهمه كه به اين يكي هيچ راهي نميتونه باز كنه. من غمم رو بيشتر دوست دارم. اينو هزار بار به روم آورده.