۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

تيپ

امروز فهميدم استاد آيين دادرسي مدني ما آقاي اوصياء آن كت و شلوار حاشيه طوسي را از كجا خريده.. يعني به طور اتفاقي ديدم كه روي تن يكي از مانكن‌هاي خيابان مدرس ماست.. راستش قبلاً هم ديده بودم اين مانكن را.. توي همين لباس.. ولي اصلن جذاب نبوده برايم.. خوب كه نگاه مي‌كنم مي‌بينم حالا هم برايم جذاب نيست.. بعد استاد را تصور كردم كه مثل هميشه روي صندلي ننشسته بوده.. انگار هي خيال كند كه صندلي متناسب كت و شلوارش نيست.. هي با آن قد رعنا بلند مي‌شده كه: «امروز همه‌اش من حرف مي‌زنم! توي كلاس بحث نيست! بذاريد يه سوال مطرح كنم و نظر شما رو بخوام» بعد من رويم نمي‌شده كه نگاهش كنم. حس مي‌كردم كلاس پهلو مي‌زند به مراسم عروسي.. اين لباس پلوخوري بدجوري تمركزم را به هم ريخته.. ري‌به‌ري لبخندم مي‌گيرد و سر برمي‌گردانم.
بعد دارم حالا با تاكسي رد مي شوم دوباره. يادم مي‌افتد و باز لبخندم مي گيرد. با خودم مي گويم يعني استاد قرار است تمام طول ترم با همين كت و شلوار سر كلاس تدريس کند؟!
بعد من دلم خواست يك شب سيندرلايي داشته باشم.. با اين تفاوت كه مرد باشم و قدم رعنا باشد و همچين يك كمي چاق‌تر از حالايي كه هستم و با همين كت و شلوار.. تا ساعت 12 كه زنگ بخورد.. برگردم به دخترانگي خودم.. البته كه چيزي را هم از دست نمي‌دهم.. يک‌شبه از ديوبودگي ماماني(شِرِک را در نظر بياوريد)، مي‌رسم به پري‌بودگي ِ سابق.

۵ نظر:

  1. :)
    این افسانه جهانی را بسیار دوست دارم- سیندرلا

    پاسخحذف
  2. و نثر دخترانه ای که هوییت دارد و زیرکی و فراهم می کند چندبار خواندن این نوشته را برایم. حدس می زنم این نوشتن راحت به سبک شخصی می تواند رسید. سیندرلایی که یک رویاست و این گونه بی مرز راه می یابد به یک خاطره. بی ادایی در فرم و این گونه شوخ و زیرکانه و بجا. من این نوشته را بسیار دوست دارم.

    پاسخحذف
  3. ظاهراً استاد فهميد كه چقد تمركزم به هم ريخت:))
    كت كرم معمولي پوشيد..

    پاسخحذف
  4. چه كسي خواهد ديد
    مردنم را بي تو ؟
    بي تو مردم ، مردم
    گاه مي انديشم
    خبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد ؟
    آن زمان كه خبر مرگ مرا
    از كسي مي شنوي ، روي تو را
    كاشكي مي ديدم

    "حميد مصدق"
    ###
    دخترانگي هم عالمي دارد ناهيد.من هم ارزويي مشابه دارم...سلام

    پاسخحذف