پاييز فصل نمنمهاي يواش و بيخبر ِ بارونه. نشستن و تماشا كردن اين سبز بينهايت، كه چطور كشيده كشيده پُررنگ ميشن. گوش كردن به آوازهايي به زبان محلي كرمانشاه و تركي ِ و مشهدي ِ پُر از غمهاي شيرينه. آوازهايي كه هيچ از معنيش سر در نميآرم. فقط ميفهمم كه توش يه جنسي مثل ِ انتظار ِ/ دوست داشتن ِ/ گرم گرفتن با رنگهاي پيراهنهاي محلي ِ/ رقصيدن ِ آروم پاي درختهاي سربهزير ِ . جاهايي ايستادن و زل زدن بيشائبه به ابرهايي كه توي هم تاب ميخورن. موها رو از مشت كليپس رها كردن و تابيدن توي دست و پاي ابرهاي لجدرآره، كه چقدر رها توي چشمام زل ميزنن و ميگذرند و عاشق نميشن. پاييز فصل ديوونه شدنه. فصل توي انزواي غمآلودش غوطه خوردنه. فصل گريههاي الكي ِ/ سكوت ِ / غرق توي كلمههاي دوست ِ / رفتن و برگشتنهاي يواشكي دم در خونهي عزيزترينها و محبوبهاست/ انگشت زدن به دري كه دستش موقع باز كردن بهش ميخوره. طي كردن خيابونايي كه باد بهش ميپيچيه و غيرتيم ميكنه. تماشاي چشم كوچههايي كه وقتي قدم برميداره خوش به حالشونه و محو تماشاي سربهزيريشه. از عصر برگشتن و از تو برنگشتنه. حضور مكرر مطبوعترين عطرهاي غايب و دلتنگ ِ. چشم بستن و گذشتن از همهي چيزايي كه دوست داريشون و از ته دل ميخواي هميشه داشته باشي ولي به اصل آزادي پرنده اعتقاد داشتن و رها كردنشونه/ در اوج، تماشا كردنشونه/ توي افقهاي دور دستبهسينه شدن و زل زدن و شريك لذتشون شدنه. اينجا ها كردن توي دستهاي سردم ِ و بلند شدن و خزيدن زير لحاف ِ به دل نگرفتنه. فصل باروونهاي يواشكي و نمنم ِ پاييز! ميدونستي؟
عنوان پُست به زبان شمالي: ببار بارون/ كه آتيشم
پاییزی که منطقه ماست امسال پاییزه ها از اون پاییزهای پادشاه فصلها پاییز
پاسخحذفاين زبان مثل باران چه پاكيزه ست.
پاسخحذفبسیار آشنا به نظر جلوه میکنی
پاسخحذفای گل! مگر زدیده من آب خورده ای؟..
سلام...نمین و آشنا اما غریب!
به دل نشست...
پاسخحذفلطف انگیز بودو صادق