۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

ضمير ِغايب ِ مكرّر

نامه‌ي قبلي را كه نوشته بودم "تو" را به مخاطب غايب صدا مي‌زدم. دلم از غريبه‌گي نامه گرفت. گفتم اين دو سطر را روبه‌رويت بنويسم ـو با خيالت يك استكان چاي بنوشم.
+ دوستي دارم كه يك وقت‌هايي انگشت مي‌برد لاي موهايش و با خنده و شيطنت مي‌گفت: موهام بلند شده مي‌ره توي چِشَم. يعني كه چقدر خوش‌تيپ‌م. عاشق اين اطوارهاي خاص خودش بودم.
حالا اين را گفتم كه بگويم: واحد زياد ورداشتم مي‌ره توي چِش ِ وقتم. اينه كه اينجا يه مدتي دير به دير به‌روز خواهد شد.

۳ نظر:

  1. سلام ناهید بانوی عزیز
    خانه به خانه دنبالت گشتم تا رسیدم به این نقطه از شهر :)
    دلم امروز بر خلاف عقربه های ساعت می چرخید .
    دلواپس و نگران و دلتنگت شدم

    با سلامی به دیدارت آماده ام

    می بوسمت مهر بانو

    ساناز

    پاسخحذف
  2. بانوي مهربان من. اگر مي دانستم يافتنم اينهمه دشوار است با يك سبد گل زودتر به خانه‌ي جديدت مي‌آمدم.
    چه دوست‌داشتني هستي تو ساناز عزيز:-*

    پاسخحذف