اندوه لال: "
شبها مینشینم جلوی آینه، موهای خاکستریام را میشمارم و شعر میبافم:
ترسیدم از خوابی که میبلعید بالم را
دیوانهبازیهای خوبِ پارسالم را
ترسیدم از تنتکههای آشنایی که
فریاد میزد با صدای مرده فالم را
یک شاعر تنهای تبعیدی که میرقصید
با بیتهای خستهاش اندوه لالم را
من بال بالِ مردنم را میزدم وقتی
صاحب قفس با عشق میپرسید حالم را
بیست و …
کمی هم بیشتر...
ماه است
یا خورشید؟
گم کردهام تاریخ آغاز زوالم را
شنبه، دوشنبه، چهارشنبه، جمعه، فرقش چیست؟
وقتی زمان پس میزند روز وصالم را
پاییز هم دست از سر ما بر نمیدارد
ای کاش تنهایی شبی میکَند قالم را
از من کسی برگشت دیشب، بیخداحافظ
از من کسی برگشت دیشب
بیخداحافظ
از من کسی
برگشت
دیشب
بیخداحافظ
برگشت تا ممکن کند مرگِ محالم را
اندوه لال که چه ترکیب مناسبی ست برای این روزها و شب هایی که دست کم من می گذرانم
پاسخحذف