چند وقت پيش نطق شـ.يرازي بعلاوه پوزش بابت اختلالات دو روزهي سايت توي وبلاگش بدجوري بلاگفاسيتي را آشفتهام كرد. قبلا ميدانستم كه از طريق IP ميشود رد ناشر را پيدا كرد.. حتي شماره تلفني كه از آن كانكت ميشود.. چه موبايل و چه تلفن ثابت. با كمترين امكانات و مقداري اطلاعات IT.. اگر يك كمي سر و گوشش بجنبد ميشود راحت فيـ.لترش كرد. ميشود حتي يقهاش را گرفت و همهي خاطرات چند ساله را پاك كرد تا وجود بلاگر اساسي بسوزد. حداقلش اينجا امان دارد. اگر فيـ.لتر بشويم كسي حق ندارد وبلاگ را حذف كند. خدا را شكر اينجا اين امكان وجود دارد كه در صورت فيـ.لتر شدن با همهي پستها و نظرات برويم آدرس ديگر. اينطوري از آسيب اثاثكشي هم در امان هستيم.
اينكه كسي اينهمه كار را بتواند و به رخ بكشد كه ما بهمان ميكنيم و بيسار! و عليل بودن خودشان را؛ مامور و معذور بودن خودشان را به شكل ترحم برانگيزي نشان بدهند؛ خيلي درد دارد! آن هم زير لواي قانون!
قضيه بيش از اينها غمانگيز و اسفبار بود برايم. يادم نميرود چه شبهايي تا صبح با سردرد و بغض خوابيدم.. شبهايي كه اُبهت آدمهاي سياسي ذهنم شكست. يك نفر ابراهيم شد و بتها را شكست. آن شب سرم كعبهاي بود پر از مردماني كه هراسان بودند بر اينهمه سالي كه گذشت و با جاهلي گذشت.. آن شب كه تصوير ندا (اين دختر عجب نامي دارد كه نداست!) را ميديدم كه چطور جلوي چشمام پرپر شد. من گريه كردم آن شب.. و هنوز بغضآلودم.
آن شبهايي كه دخترك فراري را از بيسـ.توسي پخش ميكردند و يهو نميدانم چطور شد كه سر از خانهاي درآورد كه بعدا از زبان خبرنگار شد خانواده.. چه شد كه مادري اينهمه از بچه و افكارش دور باشد. در قفل كند! برايش ختم بگيرد! دختر اصلا زنگ نزند حتي! حرفهاي حالاي دختر! در امنيت اين مادر(!) اين اكيپ خبري(!) ميشود سند؟ فرزند شهيد باشد و اينهمه از ارزشهاي پدر جدا.. خدا من اينهمه اطلاعات از زبان خودشان را در ذهني نگه داشتهام كه به انفجار رسيده و مستاصل است. به قول خودشان ليست 70 نفره را بكنند 30 تا كه صحيح است(!) بين اينهمه خانواده داغدار بروند دنبال كذبيات! بروند دنبال وبلاگهايي كه اصالتاً شَر هستند! اين را تعميم بدهند به همهي وبلاگها و خبرگذاريها.. غير از خبرگذاريهايي كه مورد تاييد خودشان است.. افرادي گم و گور شدنشان بشود نتيجه آشوب طلبيشان! عدهاي كه از طريق انتخاب رهبري روي كار آمدهاند بشوند خطا كار! اينكه مثل ماست و قلدرمآب بگويند :« يك خبطي كردند اين گوگوليهاي ما! خودمان گوشماليشان ميدهيم!» بعد يك معذرتخواهي بگذارند تنگ گزارش! (خدايا)
.
.
اين شد كه آمدم بلاگاسپات خانه اجاره كردم. قبلا هم اينجا مينوشتم كه بر حسب ضرورت حذف كردم. از اين به بعد اينجا خواهم نوشت. گرچه در و پيكرش اصلا به آدم نميچسبد و يك جورايي زمخت است.. ولي بهتر از بلاگفا با آن همه محدوديت است.
- : اينجا پنتهوس من است. من در ارتفاع اينجا مينويسم.
سلام.ممنون كه اين آدرس را به من داديد. به اميد سال ها دوستي و روزگاري بهتر ناهيد جان.
پاسخحذف