۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

memo

چرا نمي‌ذاري گريه كنم؟

پ.ن: نگران نباش. تو همچنان كافي ِ همه‌ي لحظاتم هستي.

+ جانا ندانم تو به كجا روي در خلال اين روزها كه مي‌گذرد. نمي‌دانم و هيچ‌وقت ندانسته‌ام. چند وقتي‌ست محتسب دوره افتاده در شهر و دربند مي‌كند به جرم بيان. و اعتراض. گودرمان گرفته. نمي‌آيي؟


۲ نظر: