۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

...

زندگي آن گياه ِ در پناه ِ سايه‌اي‌ست كه آرام‌آرام سعي در رسيدن به آفتاب دارد. در جوار پنجره‌اي با شيشه‌هاي مات. من در اتاقم يك چنين گياهي دارم كه هميشه برمي‌گردانمش سمت خودم.

بعدنوشتشنبه 3 آوريل: وقتي توي كيف ِ كوچولوي توي به جاي قرص مُسكن و موچين و كرم‌مرطوب‌كننده و موبايل حتي!! آدرس وبلاگم هست! بوسيدنت واجب بود فهيمه جان!
+ اين را هم اضافه كنم كه نگارنده بي‌اندازه دل‌ش پرتگاهي مي‌خواهد تا از خوشي خودش را پرت كند. از كفايت اينهمه شادي بي‌سبب.
 

۵ نظر:

  1. سمت خودت؟
    پس آفتاب تری!
    بافته شده با پنجه های ناز....

    پاسخحذف
  2. این متافور نازنین که به یادم می آورد انسان های بزرگ را که زندگانی هدفمند دارند و بزرگی شان به دلیل رشدشان به سوی همان روشنایی ست. این یادآوری برایم تکان دهنده بود و بسیار ممنونم از نوشتن این نوشته بیدار کننده و نازنین

    پاسخحذف
  3. هداي نازنين‌م! اين گياه كه مي‌رود به سمت آفتاب دارد تلاش مي‌كند به نور برسد. ولي از طرفي توي اتاق من است. من دلم مي‌خواهد شادابي برگ‌هايش توي ديدم باشد نه كه لذت‌ش را آفتاب ببرد از پشت شيشه‌هاي مات. من اينجا يك آدم عاشق و خودخواه و حسودم كه تمام اميال و احساسات گياه‌ش را ناديده مي‌گيرد براي اينكه شادابي‌اش را دوست دارد و عاشق گل‌ش است.

    پاسخحذف
  4. البته من اينجا يك بازيگره كه فقط بازي مي‌كنه كه فيلم پيش بره. صرفا خودم منظورم نيست
    از لحاظ توضيحات تكميلي ؛)

    پاسخحذف
  5. ناهید جان...
    چه تو باشی چه من دیگری...
    بحثی در این نیست!
    همیشه دلم میخواست کسی به من یادآوری کند:))

    پاسخحذف